مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
بیتو میمـاند فـقط رنج عـبادتهـایشان بیاطاعت از تو بیهودهست طاعتهایشان حرفها در سینه داری و نداری محرمی مردها در سـینه میماند شکـایتهایشان سکهها، سردارها را چون غلامی میخرند وه در آن بازار، پائین بود قـیمتهایشان خون دل از سرزنشها میخوری و میخورد بر دل آئـیـنـهات سنـگ مـلامـتهـایشان ای امیر صفشکن! صفین به خود لرزیده است پیش شمشیر تو پوشالیست هیبتهایشان بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست نیستی یک لحظه غافل از سیاستهایشان شانـههـایت کم نیـاوردنـد زیـر بـار درد خم نخواهد کرد پشتت را خیانتهایشان خارها رفتهست در چشم حقـیقـتبینِ تو کوچهها شرمنده از دست جسارتهایشان انتظـار تـیـز تیـغ مـا به پـایـان میرسـد تـازه آن دم هست آغاز مصیبتهایشان |